امام حسن علیهالسلام و انتخاب میان "وسیله" و "هدف"(از جهاد برای عدالت تا جنگ برای قدرت)
به مناسبت میلاد امام حسن مجتبی(علیه السلام) _ نشست سوت خطر: امامت، خلافت، سلطنت)_ موسسه نشر آثار مقام معظم رهبری _ مشهد۱۳۹۶
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام عرض میکنم خدمت خواهران و برادران عزیز.
در مورد سیره سیاسی امام حسن مجتبی(ع) به بخش دیگری از سیر تاریخی – تحلیلی دو نیم قرن تاریخ پیامبر و اهل بیت(ع) 250 سال مبارزه مستمر سیاسی – دینی به مقطع سوم و به عبارتی چهارم، یعنی دوران امام حسن مجتبی(ع) میرسیم. چون متن اصلی این بحث راجع به سیاسی اهل بیت(ع) است سیره سیاسی امام مجتبی(ع) را به چند مرحله میشود تقسیم کرد: گرچه آن مرحله پایانی یا ماقبل پایان مشهورترین مقطع است اما از جهاتی اصلیترین مقطع هم نیست ولی خب خیلی سرنوشت ساز بود. دوره اول تاریخ سیاسی در دوران کودکی امام حسن(ع) میگذرد تا وقتی که رسول خدا(ص) هستند. خب در این دوره طبیعتاً از امام حسن(ع) توقع یک عنصر سیاسی نیست ولی در متن سیاسیترین حرکت دینی تاریخ و دینیترین حرکت سیاسی آن عصر ایشان حضور دارند. در خانه پیامبر(ص) و علی(ع) در تمام دوران کودکی، ایشان در متن حساسترین ماجراهای نهضت توحیدی – سیاسی آخرین پیامآور خداوند هستند. حتی در مورد کودکی هم یکسری موضعگیریهایی از زبان ایشان و امام حسین(ع) نقل شده که خیلی جالب است. من فقط اشاره میکنم، دوستان اگر خواستند به بعضی از روایات رجوع کنند که در دوران کودکی امام حسن و امام حسین(ع) بویژه بعد از رحلت پیامبر(ص) و اتفاقاتی که میافتد سخنانی را با بعضی از خلفا مطرح کردن که هیچ کس یا جرأت نداشت یا مصلحت نمیدید که آن تعابیر را بکار ببرد. که من الآن ضرورتی نمیبینم که وارد آن مباحث بشوم ولی مواردی است که صریحاً امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و بعضی خلفا جلوی جمع، در حالی که خلیفه روی منبر است و دارد صحبت میکند وارد بحث شدند. در دوران کودکی و نوجوانی.
مقطع جدی و سیاسی را باید اولین مقطع سیاسی امام حسن(ع) در آن دوران 25 سال فاصله امیرالمؤمنین(ع) با قدرت و حاکمیت دینی دانست که طبیعتاً امام حسن(ع) به عنوان اصلیترین بازوی امیرالمؤمنین(ع) و نزدیکترین به امیرالمؤمنین(ع) امام حسن(ع) را هر جا که ردشان را در تاریخ گم کردید کنار علیبنابیطالب(ع) پیدا کنید. در این دوران هم روایت محدودتر و معدودتری از امام حسن(ع) و بعضی از مواضع سیاسی امام حسن(ع) در تاریخ ذکر شده که ما از آن هم عبور میکنیم.
مقطع سوم که جدیترین، پرشورترین مقطع هست دوران 5 سال حاکمیت امیرالمؤمنین(ع) یعنی 4 سال و اندی است که باز در واقع معاون اول امیرالمؤمنین(ع) را باید امام حسن(ع) دانست، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) دو بازوی اصلی امیرالمؤمنین(ع) هستند در هر سه جنگی که بر علیبنابیطالب(ع) تحمیل شد امام حسن در حد فرماندهی و در عمق خطر حضور دارند. خب نوجوان و جوان هستند. مثلاً در جبهههای نبرد نقل شده که چنان امام حسن(ع) با این که فرمانده یک بخش از محورهای اصلی عملیات بود گاهی اوقات وقتی نیروها ملاحظهکاری و محافظهکاری میکردند ایشان با این که فرمانده بود تنها به قلب سپاه معاویه میزد. در چند مورد در روایات نقل شده که به حدی ایشان خطر میکردند امیرالمؤمنین(ع) نگران میشد. مثلاً نقل شده ایشان یکی دوبار در یکی دوتا از این، چون دو – سه تا جنگ بر ایشان تحمیل شد، حضرت علی(ع) میفرمودند جلوی حسن را بگیرید. یا جلوی حسن و حسین را بگیرید اگر اینها کشته بشوند نسل پیامبر قطع میشود. اگر حسن و حسین اینطور شهادتطلبانه و خطرپذیر و بدون هیچ محافظهکاری به قلب دشمن میزنند یعنی هم نقش یک فرمانده عملیاتی و سردار را ایفا میکنند و هم نقش یک نیروی شهادتطلب و خطشکن را. و باز جایی در نهجالبلاغه نقل میشود که جناب محمد حنفیه فرزند دیگر امیرالمؤمنین(ع) پس از زهرا(س) از همسر دیگر، ایشان هم خیلی شجاع و رزمنده بود اما یک جاهایی کاملاً محاسبه میکرد. محاسبهاش هم معقول بود هم مشروع، در حکم فرار از جنگ نبود اما هر جایی نمیرفت و حضرت امیر(ع) یک جایی ایشان را توبیخ میکنند و میگویند این بخش از روحیهات را از من نگرفتی که اگر بود از حسن و حسین گرفته بودی. اینجور جاها چرا ملاحظهکاری میکنی، تا یک جایی میروی و یک جایی توقف میکنی. در حالی که حسن و حسین فرزندان فاطمه را ببین چه میکنند. علیبنالبیطالب(ع) که خودش شهادتطلب است نگران میشود یعنی در حدی که ایشان اینجوری تفسیر میکنند که امام حسن(ع) دارد زیادهروی میکند و تا این حد درست نیست به عمق دشمن بروند. چندتا امیرالمؤمنین(ع) در نهجالبلاغه اشاره میشود ولی در موسوعه امام حسن(ع) هست، در چندین موقعیت مهم چه در جنگ و چه در صلح و مذاکرات، حضرت امیر(ع) نشستند و به امام حسن(ع) میفرمایند شما بلند شوید صحبت کنید. امام حسن(ع) جلوی امام علی(ع) به عنوان سخنگوی جبهه حق سخنرانی میکنند. حتی در یک مورد نقل شده که امام حسن(ع) حیا میکنند و به حضرت امیر(ع) عرض میکنند که من جلوی شما به خودم اجازه نمیدهم صحبت کنم حضرت امیر میفرمایند نه بگویید. چندجا امام حسن(ع) به فرمان امیرالمؤمنین(ع) بلند میشوند و مواضع جبهه حق را در برابر دشمنان و استدلالهای این طرف در برابر استدلالهای آن طرف را میگویند. پس یکسری مأموریتها و درگیریهای سیاسی و حتی نظامی و عملیاتی امام حسن(ع) زمان حضرت امیر(ع) بعد از ترور و شهادت حضرت امیر(ع) یک مقطع دیگر از فعالیتهای امام حسن(ع) است که یک دوره تقریباً شش ماهه است با یک بیعت بیسابقه در تاریخ اسلام، بعد از آن هم لاحقه نداشته است. پرشورترین جلسه مردمی بیعت با امام حسن(ع) بوده است. در روایات نقل میشود که حتی بیعت با امام حسن(ع) از بیعت با امیرالمؤمنین(ع) شلوغتر و گرمتر بود چون کسانی بودند که علی را دیگر قبول نداشتند و در این 5 سال مسئله پیدا کرده بودند اما امید داشتند که شاید بشود با امام حسن(ع) کار کرد حتی آنها هم آمدند که امام حسن(ع) همانجا در سخنرانیشان فرمودند خط من، خط علیبنابیطالب(ع) است. هرکس با ذهنیت دیگری طرف من میآید بداند که آن مسیر ادامه خواهد یافت. خب این دوره شش ماهه است که پیچیدهترین و سختترین دوران است از این شش ماه حکومت اسلامی انقلابی در شرایطی بسیار سخت و خطرناک، بسیار پیچیده که از پرشورترین بیعت شروع میشود تا خیانت و بیعتشکنی و کنار کشیدن از صحنه نبرد و تنها گذاشتن امام حسن(ع) در جبهه نبرد؛ در واقع یک براندازی قطعی را امام حسن(ع) مدیریت میکنند، کنترل میکنند و یک سقوط قطعی را که سقوط آزاد بود به سقوط با چتر تبدیل میکنند. – این تشبیه بنده است که از یک جهاتی این تشبیه خوب است و از جهاتی بد است – درست مثل این که از بالای یک ارتفاع شما را هل دادند افتادی که خطر نابودی و شکست قطعی است ولی جوری مانور میدهی که سالم پایین میرسی! و جوری عمل میکنی که او را از بالا پایین میکشی. اگر از نگاه غیر شیعی نگاه کنیم پیچیدهترین نبوغ سیاسی است یعنی جزو نوابغ سیاسی تاریخ اگر بخواهند بشمارند جدا از ارزشهای دینی و الهی، قطعاً امام حسن(ع) جزء پیچیدهترین سیاستمداران تاریخ است طوری که معاویه و عمروعاص را امام حسن(ع) از آنها سواری گرفت. شکست مطلق نظامی را به پیروزی سیاسی تبدیل کرد. علاوه بر پیروزی عقیدتی. شبی که امیرالمؤمنین(ع) شهید شدند سحر، صبح سحر 21 برای نماز، امام حسن(ع) آمدند سخنرانی کردند که سخنرانی فوقالعاده زیبایی است سحر بیست و یک رمضان که ایشان میآیند خبر شهادت علیبنابیطالب(ع) را بعد از دو روز بستری بودن میدهند و چه سخنرانی زیبایی میکنند میگویند دیشب دوباره مسیح به آسمان رفت. دیشب خلیفهای از میان شما رفت که جیبش خالی بود. یک جملههای زیبایی گفتند و جمعیت هق هق گریه میکنند و خود امام حسن(ع) چند بار گریهشان میگیرد و سهتا صحبت و سکوت میکنند و جمعیت نمیگذارند امام حسن(ع) به خانه برود از همه تیپ هجوم میآورند که بعد از علی، به جز تو بیعت نمیشود کرد. هیچ کس نمیتواند بار حکومت اسلامی پس از علی را بر دوش بکشد. تو سبط پیامبر، کسی که پیامبر(ص) بارها در مورد ایشان فرموده بودند «حسنٌ منّی و أنا مِن حسن» این عبارت را بعدها در مورد امام حسین(ع) هم گفتند که مشهور شده است قبل از امام حسین(ع) راجع به امام حسن(ع) فرمودند حسنٌ منی و أنا من حسن. پیامبر(ص) راجع به امام حسن و امام حسین(ع) تعبیر قشنگی دارند یک وقت در بچگی امام حسین و امام حسن(ع) مشغول بازی بودند پیامبر به حضرت زهرا(س) میفرمایند که حسین به پدرش رفته و حسن به من. این تعبیر پیامبر(ص) است که حسین به علی شبیهتر است و حسن به من. و در روایت هست که اصحاب بزرگ پیامبر و خیلیها همه میگفتند وقتی ما دلمان برای پیامبر تنگ میشد خودمان را به امام حسن(ع) میرساندیم که ایشان را ببینیم و با ایشان حرف بزنیم. در روایات نقل شده که امام حسن(ع) فوقالعاده اخلاقی و مهربان بودند و همه مرید او بودند. فوقالعاده زیبا به حدی که عمروعاص یا عبیدالله بن زبیر میگوید – الآن شک کردم – میگوید اینقدر خوشگل است که هیچ زنی نمیتواند به او نگاه کند و دست از نگاه کردن بکِشد. و راجع به وقار و نورانیت و معنویت امام حسن نام میبرند. در سیره ایشان هست که ایشان وقتی وضو میگرفتند بدنشان میلرزید. راجع به امام حسین(ع) هم هست. این دوتا بزرگوار وقتی به نماز میایستادند هر لحظه آدم فکر میکرد الآن بیهوش میشوند و میافتند. رنگشان سفید میشد زرد میشد پاهایشان میلرزید. هر نماز برایشان یک مانور و یک عالم بزرگی بود. جهان را تقسیم میکردند به بین نمازها. ما نمازها را بین زندگی میکنیم و میگوییم زندگی میکنیم چند ساعت دیگر یک نمازی میخوانیم! ولی آنها زندگیشان قطعاتی بین نمازهایشان بود نه نماز، قطعاتی بین زندگی. برای ائمه(ع) اصالت با نماز بود که در سیره امام حسن(ع) نقل شده است. اینقدر مردم ایشان را دوست داشتند که شیعه و سنی نقل کردند که از صبح زود مردم میآمدند در خانه امام حسن(ع) صف میبستند که ایشان میخواهد از خانه بیرون برود او را ببینند به حدی که جمعیت جمع میشد ترافیک میشد و کوچه و خیابان بسته میشد. امام حسن(ع) مجبور شده بودند یک فرشی بیرون خانه بیندازند که مردم روی خاک ننشینند. که امام حسن(ع) اول صبح میآمدند که مردم را ببینند دستی تکان میدادند روبوسی میکردند صحبتی میکردند و بعد میرفتند. در روایت نقل شده وقتی ایشان به حج میرفتند حتماً حلقه طواف بهم میریخت چون امام حسن(ع) دارد دور خانه طواف میکند و مردم هم دور امام حسن(ع). اصحاب بزرگ درجه 1، حتی کسانی که گاهی مسئلهدار بودند و در این خط نبودند مثلاً نقل شده سعدبنابیوقاص، فاتح ایران، آدمهای بزرگ و مطرح، مثلاً دارد که طرف حج کرده و دارد از مکه بیرون میآید بین راه به کاروان امام حسن(ع) میرسد که دارند به سمت مکه میروند به احترام امام حسن(ع) دوباره مسیر را کج میکردند و دوباره میآمدند یک منزل دو منزل برمیگشتند که همراه ایشان باشند و ایشان 30- 40 بار – دقیق یادم نیست – از مدینه به مکه به زیارت خانه رفتند. اسب و شتر بود ولی پیاده میرفتند. علم و اخلاق و معنویت در مورد همه اهل بیت(ع) هست. اینها را دوستان خودشان مراجعه کنند ببینند.
من این بحث را راجع به این مرحله که 6 ماه حکومت انقلابی در شرایطی که اینقدر سخت و پیچیده شده، حواستان باشد شرایط اینقدر سخت و پیچیده شده که امیرالمؤمنین(ع) را مجبور کرده که با معاویه صلح کند. آخر بعضیها میگویند صلح حسن، نمیدانند قبل از آن صلح علی با معاویه شده است. مسئله افکار عمومی، جامعهشناسی سیاسی، قطببندیها، شرایط طوری بوده که علیبنابیطالب(ع) پیروزی نظامی بوده ولی شرایط طوری میشود که شکاف و توطئه در سپاه امیرالمؤمنین(ع) میافتد و امیرالمؤمنین(ع) مجبور به صلح با معاویه میشوند! حواستان باشد که امام حسن(ع) چه کسی را زمین زده، چه کسی را مدیریت و مهار کرده است؟ راجع به این مسئلة سقوط حکومت شش ماهه علوی و ماجراهای عجیبی که دارد تحلیل درست آن پروژهای که اسم آن را صلح گذاشتند که یک چیزی پیچیدهتر از صلح است، صلح نبود یک آتشبس بود. این حکومت به دست معاویه میافتد و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) از کوفه، پایتخت حکومت خارج میشوند و به سمت مدینه میروند مرکزیت حکومت هم از کوفه به شام میرود عملاً کوفه که نقطه ثقل حکومت اسلامی است دیگر نه معاویه آنجاست و نه امام حسن(ع) و امام حسین(ع). این کوفه شهر انقلاب بود. به شما بگویم انقلابیترین و علویترین شهر است. این که میگویید ما اهل کوفه نیستیم، کوفه یکی از قهرمانترین شهرها بود ولی چه میشود که 20 سال بعد قضیه کربلا همین کوفیان نامه مینویسند و آن قضایا اتفاق میافتد. 20 سال بعد! مثلاً الآن شما سال 96 هستید فرض کنید دهه 70 با الآن چه اتفاقاتی میافتد؟ چه تغییر و تحولاتی میافتد؟ من 12 اصل یادداشت کردم، 12 نکته از بین نکاتی که در قضیه این مرحله از سیاست پروژه سیاسی امام حسن(ع) است که منجر به قطعنامه 598 امام حسن و معاویه میشود. مرحله بعد هم 10 سال است که از کوفه به مدینه میروند پرچم اسلام منهای حکومت، حکومت اسلامی سقوط کرد حالا پرچم اسلام منهای حکومت، اسلام دوباره انقلابی را مدیریت میکنند تا این که چند بار به دست معاویه ترور شیمیایی و مسموم میشوند و بالاخره در بعضی روایات نقل میشود که این بار بیستم بود که امام حسن(ع) هدف ترور شیمیایی و سمّی قرار گرفتند. این دفعه با پروژه و کمک خوارج پیش رفت. چنانچه امیرالمؤمنین(ع) باند معاویه با کمک خوارج ترور کردند. روباه، الاغ را به میدان میفرستد هم الاغ را به کشتن میدهد هم هدفش را میزند و بعد هم خودش حکومت میکند. کار بنیامیه با خوارج این بود.
نکته اول: حادثهای که زمان امام حسن(ع) سر قضیه معاویه اتفاق افتاده، کاملاً بینظیر و بیسابقه بوده است. هیچ مشابهی ندارد. حتی با صلح حدیبیه قابل مقایسه نیست، صلح حدیبیه جنگ با مشرکین است در شرایط دیگری؛ بله، اصل صلح حدیبیه هم صلح نبود بلکه یک آتشبس و یک عقبنشینی تاکتیکی بود و موقت و بعدش فتح مکه شد. اما صلح امام حسن، مصالحه و مذاکرات امام حسن(ع) و معاویه، یک نوآوری – حالا نمیخواهم بگویم یک اجتهاد چون یک مقداری با عصمت فاصله میگیرد – یک نوآوری - برای نزدیک به ذهن عرض میکنم – یک اجتهاد کاملاً استثنایی میخواست هیچ سابقهای نداشت که امام حسن(ع) بگویند که خب، این قبلاً تجربه شد و طبق آن داریم عمل میکنیم. نکاتی از آن سابقه داشت ولی اصل مسئله سابقه نداشت. بعضی چیزهایش اولین بار در تاریخ اسلام اتفاق افتاده است و بسیار پیچیده است. اگر امام حسن(ع) به اشتباه یک مسیر دیگری را میرفتند یک جنگ عظیم مسلمانکشی راه میافتاد که مثل همین کاری که در همین سالها در عراق و سوریه دارند میکنند که نتیجه آن فقط تخریب و کشتار همه است و ته آن، جز خرابی و بعد حاکمیت کفر باقی نماند. یک چیزی بدتر از این. و از آن خطرناکتر - که حالا آنها را در بندهای دیگر عرض میکنم – که اصلاً اصل ریشه ناب کَنده میشد و زده میشد چون اگر مصالحه نمیکردند سقوط حکومت امام حسن(ع) قطعی بود. آنها میامدند به عنوان برنده همه اینها را میکشتند دیگر حسینی هم باقی نمیماند که بخواهد بعداً کربلا راه بیندازد. دیگر اهل بیتی نمیماندند. امام حسن(ع) و امام حسین(ع) همه یاران خاص امیرالمؤمنین(ع) میزدند چنان که اکثر اینها را در 20 سال بعد، معاویه زد. بعد از 10 سال خود امام حسن(ع) را هم زد. هیچی نمیگذاشتند. دوم، فرض کنید میگذاشتند میگفتند خب حکومت دستت بود، این طرف هم حکومت دست ما بود جنگ قدرت شد ما بردیم تو باختی! صحبت حق و باطل چیست که میگویی؟ دعوای حکومت داشتیم که ما بردیم تو باختی! اگر میکشت که خب همه چیز از بین میرفت چنانچه این خطر خیلی جدی بود. همه را میکشت. خود امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را هم میزد. اگر اینها را اسیر میکرد یا حتی فرض کنید میبخشید و عفو میکرد دیگر امام حسن(ع)، امام حسن(ع) نبود! برای قدرت جنگیده، شکست خورده، اسیر شده، بعد معاویه بگوید به احترام پیامبر تو را بخشیدم برو! برو دیگر کار سیاسی نکن. دیگر امام حسن(ع)، امام حسن نبود، نمیتوانست این کار را بکند. دیگر نهضت نبود، انقلاب نمیماند. یعنی هم حکومت را از دست داده بودی هم انقلاب را از دست داده بودی، هم نظام را هم نهضت را. هم متهم بودی که جنگ قدرت کردی، همه میگفتند یک عاجز بدبختی بوده که شکست خوردی! فرق میکرد با قیام امام حسین(ع). آن زمانی که امام حسین(ع) قیام کرده 20 سال بعد است. این زمانی که امام حسن(ع) مصالحه کرده، امام حسین(ع) هم مصالحه کرده، امام حسین(ع) هم کنار امام حسن(ع) است هر دو مصالحه کردند هیچ کدام معاویه را به رسمیت نشناختند. مشروعیت نشناختند. جزو قرارداد این است که تو حکومت نیستی تو حق نداری خودت را امیرالمؤمنین بنامی. متعرض نیروهای پیرو یاران علیبنابیطالب امیرالمؤمنین حق نداری بشوی. هیچ کسی را حق نداری بکشی و قلع و قمع کنی. از بیتالمال حقوق ثابت به اینها بدهی، حتی به خانوادههای شهدا، یعنی کسانی که با تو جنگیدند، دشمنانت. حق نداری حکومت را به فرزندتان، نسلتان بنیامیه منتقل کنی. خودت هم حکومت دینی نیستی. این تعهدات مالی است سیاسی را هم باید بدهی. یعنی امام حسن(ع) یک جوری از معاویه تعهد گرفته که انگار جنگ شده و امام حسن(ع) جنگ را برده است. دقیقاً بازنده جنگ مثل یک برنده قرارداد بر معاویه تحمیل کرده و معاویه هم همهاش را امضاء کرد و بعد هم زد زیرش آمد جلوی جمع، بعد از این که حاکم شد پاره کرد. امام حسن(ع) هم میدانست که پاره میکند. اصلاً کربلا مشروعیت قانونیاش و اجتماعیاش را – نه الهیاش را- بخاطر این کرد که یک ماده از مواد آن قرارداد نقض شد چون قول داده بود که یزید بچههایش را سر کار نیاورد، چون عملاً به نقض شروع کرد امام حسین(ع) فرمودند تو عملاً زیر قرارداد خودت زدی! این ماده صریح است. امام حسن(ع) کاری کرد گفت خیلی خب الآن من بخواهم سر این حکومت با تو بجنگم اولاً که نیرو نداریم و جنگ من قطعاً شکست میخورد. از داخل پشت جبهه خیانت شده، سرداران امیرالمؤمنین(ع) که بعضیهایشان سرداران امام حسن(ع) هستند نامه نوشتند به معاویه! معاویه نامه نوشته میگوید پول میخواهی اینقدر! هرچه میخواهی، شغل میخواهی در حکومت من، هرچه بخواهی بیشترش. دنبال زن و زنان زیبا هستی، حتی به بعضی از سرداران گفته بود دختر خودم را میدهم عروس تو، تو بشو داماد خودم! به بعضیها میگوید دخترت، زن یزید، عروس من بشود! آدمهای حسابی! مثلاً پسرعمومی امام حسن پسر عباس، خیانت میکند و به دشمن ملحق میشود. معاویه نامه سرداران خائن امام حسن(ع) را برای خود امام حسن(ع) میفرستد و میگوید میخواهی با اینها با من بجنگی؟ اینها نامههایشان، همه ترسیدند و خسته شدند. بعضیهایشان گفتند دیگر سه تا جنگ کردیم، بس است دیگر. بعد امام(ع) قبل از جنگ با معاویه در اردوگاه خودش به دست سربازان خودش ترور شده،به دست خوارج. میدانید که امام حسن(ع) ترور شد، به قرارگاه فرماندهی حمله کردند گفتند دارد مذاکره میکند، دارد سازش میکند، یک عده گفتند این میخواهد ما را از بین ببرد! ریختند توی خیمه فرماندهی امام حسن(ع) و امام مجروح شد، به پای امام حسن(ع) خنجر زدند و میخواستند ایشان را بکشند. امام حسن(ع) در خیمه خودش مجروح شده، آمدن فرش خیمه فرماندهی را بعضی از سربازان خودش جنگیدند. همانهایی که علی(ع) را به صلح با معاویه مجبور کردن و بعد گفتند بیخود کردی به حرف ما گوش کردی! خب این یک جریان دیگرشان است. این جبهه فرو پاشیده و خیلیهایشان حاضر نیستند بجنگند. بعضیها خیانت کردند، خب الآن امام حسن(ع) چه کار کند؟ بگوید خیلی خب همه بروید کنار من خودم هستم امام حسین هم هست و 10- 20 نفر میجنگیم تا شهید شویم؟ این شهادت، آن شهادت امام حسین(ع) کربلا نیست و آن اثر را نداشت و آن معنا را نداشت.
پس یک) کاملاً بیسابقه و بینظیر بود. موقعیتی که امام حسن(ع) در آن بود از موقعیت پیامبر و امیرالمؤمنین(ع) سختتر بود. پیامبر(ص) جنگ اسلام و کفر است. شرایطی که امیرالمؤمنین(ع) با اینها دارد فرق میکند امیرالمؤمنین(ع) یک قطبی شناخته میشود. معاویهای که سالها با علی(ع) جنگیده! خیلیها در جهان اسلام معاویه را کوچکتر از علی میدانستند که بشود با علی(ع) مقایسه کرد. میگفتند که معاویه در حد و اندازه حسنبنعلی که هست. حکومتی که از داخل خیانت شده، و ارتشی که خیانت کرده، دست امام حسن(ع) است. شکست نظامی قطعی است. امام حسن(ع) حداقل دوتا کار اینجا میکنند: 1) میگویند ما بین حاکم بودن یا مؤمن و انقلابی بودن، اگر مجبور به انتخاب شویم دومی را انتخاب میکنیم چون برای ما قدرت، اصالت ندارد. اگر قرار باشد ما بین دین و ارزشهای انقلاب و حکومت یکیاش را انتخاب کنیم و نتوانیم حکومت دینی و انقلابی را نگه داریم و داشته باشیم ما نهضت را انتخاب میکنیم. چون این نهضت، نظام ساخت و دوباره هم میتواند بسازد. نظام بدون نهضت، همان چیزی است که معاویه دنبال آن است. نظام نهضتی و انقلابی آن چیزی است که در اختیار امام حسن(ع) بود و نشد که حفظ شود. بعد که امام حسن(ع) مجبور شود بین نهضت و نظام انتخاب کند، نهضت را انتخاب میکند. اسلام ناب را انتخاب میکنیم ولو فعلاً حکومت از دست ما برود. حکومت را انتخاب نمیکنیم که اسلام از دستمان برود رفت، حکومت را نگه داریم. امام حسن(ع) نشان داد ما دنبال قدرت نیستیم، ما دنبال اسلام و ارزشها، دنبال توحید و عدالت هستیم. اگر مجبور انتخاب بشویم این را انتخاب میکنیم. ولی آنها دنبال حکومت و قدرت هستند آن را انتخاب میکنند. پس این مسئله کاملاً بینظیر و بیسابقه است و کاملاً سرنوشتساز است.
نکته بعدی این است که در این متن و تقسیمبندی، سه تا دوره برای اسلام شمرده میشود. میگوید دوره اول، دورهای است که نهضت و انقلاب و حرکت است. این 13 سال مکه است. آنجا دقیقاً دوران نهضت بدون نظام است. یعنی انقلاب اسلامی، مبارزه و نهضت در مکه هست اما حکومت اسلامی نیست. زمان امام حسن(ع) دوباره به زمان مکه برمیگردیم. اول نهضت بدون نظام است. 13 سال مکه. بعد 10 سال مدینه، و 30 سال خلفای راشیدن (4 خلیفه) تا 6 ماه امام حسن(ع) این مرحله دوم است که اینجا حکومت اسلامی است البته اسلامیت آن نسبت به دوره و دوره فرق میکند ولی بالاخره هنوز حکومت تبدیل به سلطنت و فساد و علنی و لامذهبی نشده است. ابوبکر و عمر، هنوز حتی خود عثمان، خلیفه سوم در دوره اول حکومت خود، هنوز اینها خیلی با امثال معاویه فرق دارند. عمر بچه خودش را جلوی جمع شلاق میزند! اصلاً ایشان ذاتاً روحیه خشنی داشته، در منابع اهل سنت هست. وقتی ابوبکر از دنیا میرود دخترهای ابوبکر عایشه گریه میکنند شلاق میزند که مگر پیامبر نگفته برای کسی که میمیرد نباید گریه کنید! پیامبر(ص) از دنیا رفتند شمشیر برداشت رفت توی خیابان و گفت هرکس بگوید پیامبر مرده، با این حسابش را میرسم! قرآن خودش میفرماید «إنّک میّت و إنّه میّتون» بعد قرآن میفرماید اگر پیامبر مرد یا کشته شد «أفَإنْ مَاتَ أوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أعْقَابِکُمْ» شما این راه طی شده را دوباره برمیگردید – ارتجاع؟ - دوباره به پیش از اسلام برمیگردید؟ دینتان به شخص پیامبر گره خورده؟ او پیام آور است. پیام که هست. پیامآور رفت. ولی به اصطلاح اینها با معاویه فرق میکنند. اولاً این که سادهزیست و زاهد زندگی میکرد. مثلاً نقل شده که پسر عمروعاص که حاکم مصر بود توی گوش بچه یک کسی زده بود آنجا آن طرف رفته بود دادگاه شکایت کرده بود عمروعاص از طرف معاویه حاکم مصر بود، اینها بعد از این که محمدبنابیبکر، پسر ابوبکر که پسرخوانده و از یاران خاص امیرالمؤمنین(ع) است و به دست نیروهای معاویه و عمروعاص شهید شد و جنازهاش را توی پوست الاغ کردند و سوزاندند! که به حضرت امیر(ع) خبر رسید که محمد پسر ابوبکر اینطوری به شهادت رسید، در جبل القصر برای محمد گریه کردند و یک سخنرانی کردند که بعد مالک اشتر را به جای او فرستادند که او هم بین راه شهید شد دیگر بعد از خود حضرت امیر(ع) ترور شد و حکومت دست معاویه و عمروعاص افتاد. عمروعاص که در مصر حاکم است – میخواهم بگویم قبل از این دورانها عمربنخطاب رفتارش فرق میکرد یعنی آنها اشکالات خودش را دارد – ولی عمربنخطاب مثل معاویه نیست. اینها با هم خیلی فرق میکنند؛ گرچه معاویه در زمان عمر توی حکومت آمد و در زمان خلیفه سوم بنیامیه از طریق معاویه در حکومت اسلامی تا خلافت، تا ردههای بالا نفوذ کردند که بعد همینها نگذاشتند در حکومت امیرالمؤمنین درست پیش برود و بعد هم حکومت امام حسن(ع) را سرنگون کردند. ولی مثلاً نقل شده پسر عمروعاص زده توی گوش یک کسی، او میرود شکایت میکند توی دادگاه آنجا، قاضی دادگاه میگوید بالاخره پسر حاکم است نمیتوانیم چیزی بگوییم، آقازادههای آن موقع بودند نمیتوانیم ایشان را محاکمه کنیم! او بلند میشود میگوید من این حکومت را اینطوری قبول ندارم میآید ایام حج مکه، که خلیفه را ببیند. عمروعاص و خانوادهاش هم برای حج آمدند چون هر سال همه حج میرفتند. آنجا ایشان میرود به خلیفه عمربنخطاب میگوید این پسر حاکم شما توی گوش پسر من زده، جلوی جمع کتکش زده فحش داده، دادگاه رفتیم کسی محل نمیگذارد. آنجا خلیفه دوم دستور میدهد عمروعاص میآید جلوی جمع توبیخش میکند، و بعد به پسرش را میآورد و شلاق را میدهد دست این و میگوید پسر عمروعاص را بزن و قصاص کن.
آخر بعضیها میگویند چرا امیرالمؤمنین(ع) کاری که با معاویه کرد جنگید یا در جنگ جمل کرد چرا بعد از پیامبر(ص) این کارها را نکرد؟ برای این که هم طرف فرق میکرد هم شرایط فرق میکرد همه شرایط فرق میکرد. حالا زمان امام حسن(ع) هم باز این شرایط فرق میکند. دوباره برگشتن به دوره نهضت بدون نظام، ولی از دوران نهضت بدون نظام پیامبر در مکه، این دوره نهضت بدون نظام امام حسن(ع) خیلی سختتر است. چون آن موقع هنوز اسلام نبود داشت میآمد آن طرف معاویه و عمروعاص همه سپاه کفر بودند. ولی اینجا سپاه اسلام است. خالالمؤمنین است! معاویه دایی مؤمنین است! شرایط امام حسن(ع) نهضت بدون نظام است مثل مکه. اما خیلی سختتر و پیچیدهتر. مرحله اول آن مرحله بود که اسلام یک انقلاب بود دشمنانش هم کفر، ضد توحید، صفآراییاش هم مشخص بود. پیامبر(ص) سازماندهی کرد. 13 سال این مرحله، دوره اول طول میکشد منجر به مرحله دوم میشود که نهضت و انقلاب تبدیل به حکومت میشود. دین، علاوه بر این که بحث تربیت و اخلاق و فرهنگ است، حالا در مدینه شروع به نهادسازی اجتماعی و حکومتی میکند. مدینهالنبی تشکیل میشود. نهضت شده حکومت. مثل 22 بهمن 1357. 10 سال آن زمان خود پیامبر(ص) است. 30 سال آن زمان 4 خلیفه است. (ابوبکر، عمر و عثمان و علی(ع)). 6 ماه آن هم زمان امام حسن(ع) است. این مرحله دوم است. مرحله دوم با سقوط حکومت امام حسن(ع) و غصب حاکمیت کل جهان اسلام به دست معاویه، که بعد 20 سال طول میکشد تمام میشود و مرحله سوم شروع میشود. این مرحله که اسلام حکومت دارد، ارتش دارد، فرهنگ، دادگاه، روابط اقتصادی دارد و کاملاً داشت در جهان گسترش پیدا میکرد. یعنی شما بدانید اگر معاویه و این جریانهای معاویه پیش نیامده بود کل جهان در اختیار تمدن اسلامی قرار میگرفت چون دوتا مانع بزرگ که امپراطوری ایران و روم بود شکست خورد دیگر کسی نبود جلوی اینها بایستد. کل کره زمین در اختیار اسلام بود. اگر مسیرش را درست میرفت زمانی که امام سجاد(ع)، امام باقر(ع) میشدند رهبران امت اسلام، کل جهان و حکومت جهانی در اختیار اهل بیت(ع) بود ولی متأسفانه کل این حکومت و ابرقدرت جهان دست معاویه و بعد هم یزید و آن جنایتکاران افتاد. این مرحله فوقالعاده حساس و سرنوشتساز است.
نکته سوم، از اینجا به بعد است که نظام بدون نهضت. ببینید نهضت شد نظام، بعد نظام شد نظام انقلابی دینی ساخته شد حالا یک مرتبه دارد نظام بدون انقلاب! مثل پوسته جمهوری اسلامی باشد قانون اساسی و شعارها و عکسها باشد ولی محتوایش خلاف. زمان امام حسن(ع) شرایطی است که جریان قدرت طلبی که به اسم اسلام و علی دنبال حکومت هستند ولی دغدغه اسلام و نهضت را ندارند آن جریان خیلی قوی شده است. البته آن جریان زمان امیرالمؤمنین(ع) بود، زمان سه تا خلیفه قبلش هم بود، زمان خود پیامبر(ص) هم بود، قبل از اسلام هم بود. زمان پیامبر(ص) اینها با شعار شرک و پرچم شرک با پیامبر جنگیدند. بعد که مکه فتح شد شکست خوردند تظاهر کردند که ما مسلمان شدیم از این به بعد از زمان خلیفه اول یک مقدار خزیدند، خلیفه دوم بیشتر خزیدند، زمان خلیفه سوم بخصوص سالهای آخر این جریان یعنی بنیامیه، همینهایی که دو دهه قبل علیه خود پیامبر و اسلام در جنگ بدر و احد میجنگیدند یک مرتبه لایه به لایه در حکومت خزیدند و زمان خلیفه سوم تا ردههای بالای حکومت آمدند، بخش غربی حکومت و خلافت اسلامی یعنی شام و لبنان و اردن و شمال آفریقا دست اینها بود و اینها همسایه روم بودند، و با فرهنگ رومی بیشتر آشنا بودند تا با فرهنگ اسلامی، توی آن حال و هوا بودند. معاویه کاخ سبز ساخته، اشرافیترین کاخها را زمان خلیفه دوم که عمربنخطاب آدم سادهزیستی است به خلیفه گزارش میدهند که آقا معاویه آنجا دارد کاخ میسازد این خلاف است، مثل شما نیست، سنت پیامبر که هیچی، سنت شیخین، شما و ابوبکر را هم رعایت نمیکند. عمر دستور داد گزارش تهیه کنید ببینیم چه میگوید؟ گفتند بله آقا حسابی چه ساختمانها و کاخهای عجیبی ساخته! معاویه میآید حج، خلیفه هم حج است، عمربنخطاب دستور میدهد که معاویه بیاید. معاویه میآید میگوید گزارش بده، میگوید شنیدم تو آنجا کاخ ساختی؟ چه کار داری میکنی؟ روش پیامبر اینطوری نبود، ساده زیستی بود. معاویه گفت بله راست میگویید، آنجا من همسایه روم و یونان و اروپا و غرب هستم، کاخهای روم را ببینید چه خبر است؟ خوب است مهمانهای خارجی بیایند اینجا و یک خانهای مثل خانه شما را ببینند؟ آنها که این برداشت را نمیکنند، آنها وقتی این خانه شما را میبینند میگویند اینها متمدن نیستند، اینها پیشرفته نیستند، اینها عقب ماندهاند! نمیگویند که خلیفهشان ساده زندگی میکنند، این در دنیا و دیپلماسی بینالملل ضد ارزش است. به عمر میگوید این توی ذهن شماها کارهای انقلابی بازی است! سنت پیامبر است! در دنیا اینها ضد ارزش است. گفت بله ساختم، من ساختم بهترش را هم میسازم، برای عزت اسلام! که ما در برابر غرب و روم نباید کم بیاوریم. ما وقتی میرویم آنجا یک کاخهای زیبایی دارند آنها هم که میآیند برق از چشمهایشان بپرد، بیایند کاخهای ما را ببینند که از کاخهای آنها کاختر است، بله من کاخ ساختم ولی برای اسلام ساختم! منتهی به جای اسلام خودش در آن زندگی میکرد! خلیفه دوم متقاعد شد گفت خیلی خب اگر برای اسلام ساختید اشکالی ندارد ولی خودتان مواظب باشید فاسد نشوید تقوا داشته باشید. این فرق با امیرالمؤمنین(ع) بود که وقتی به علیبنابیطالب گفتند امیرالمؤمنین(ع) جواب داد شکوه اسلام در کاخ حاکمان آن نیست، شکوه اسلام در این است که حاکمان آن کوخ نشین باشند. این شکوه است. ما دنبال شکوه معنوی هستیم نه شکوه مادی. مردم باید سیر باشند، مرفّه باشند. حاکمان نباید اشرافی زندگی کنند. ببین این فرق است. دعوای امام حسن(ع) و معاویه، دعوای دوتا اسلام است. اسلام قلّابی و بدلی و اسلام ناب است. اسلام ناب و اسلام دستخوردهای که محتوای آن به اسم اسلام دارد زده میشود. خب نظام بدون نهضت، کمکم قوی شده، ابوسفیانی که ضد اسلام بوده بعد از اسلام... یک وقتی نقل شده که با نزدیکانش دور هم نشسته بودند آن اواخر ابوسفیان کور شده بود... یک جدل هم با امام حسن(ع) اینجا داریم یک وقتی معاویه با امام حسن بحث میکنند که فلان و فلان، امام حسن(ع) به معاویه میگویند تو پدرت همان کسی است که - بعد از قضایای مصالحه – بارها امام حسن(ع) بعد از این قضیه جلوی همه صحبت میکنند که شماها اصلاً دین ندارید، کدام حکومت دینی؟ مدام میگویید انتقام خون عثمان، شما انتقام خون عثمان را از چه کسی میگیرید؟ خودتان دست داشتید، پدر ما امیرالمؤمنین(ع) که من و حسین را مدام میفرستاد جلوی خشونت را بگیریم، با این که پدرم منتقد خلیفه سوم بود ولی میگفت خلیفهکُشی نه، اصلاح، نه قتل. یک جایی امام حسن(ع) به معاویه میگویند یادت هست پدرت نابینا شده بود - بعد از این که شکست خورده بود و تظاهر به اسلام کرد، زمان تقریباً اواخر خلیفه دوم و اوایل خلیفه سوم که دوباره اینها با روابط قبلی و فامیلی و باندی به حکومت برگشتند – گفت یادت هست پدرت چشمهایش نمیدید به حسین ما که کودک بود دستم را بگیر ببر جای احد، قبرستان. حسین ما او را برد. بعد پدرت ابوسفیان به حسین ما گفت که من را ببر بالای سر قبر حمزه، بردش آنجا، بعد با لگد کوبید روی قبر حمزه، گفت حمزه دیدی دوباره قدرت دست ما افتاد؟ دیدید بیخودی کشته شدید رفتید و دوباره قدرت دست ما برگشت، حکومت اسلامی! که بعد امام حسن(ع) به معاویه میگویند که بعد حسین برگشت گفت با کی داری چی میگی؟ وقتی دید با حمزه این حرفها را زدی، حسین هم تو را رها کرد توی بیابان آمد، که اگر چند ساعت پیدایت نکرده بودند توی بیابان از تشنگی مرده بودی. امام حسین(ع) تا دید این ، این حرفها را زد گفت گمشو، رهایش کرد و رفت. گفت یادت هست که حسین به پدرت چه گفت؟ شما این هستید؟ بعد ابوسفیان آنجا که چشمهایش نمیدیده به باندش میگوید چه کسانی در جلسه هستند؟ همه خودیاند؟ میگویند بله همه از خودمان هستند میگوید «تلقفوها تلقف الکره» «کره» یعنی توپ. میگوید حالا که توپ حکومت دستتان فقط به همدیگر پاسکاری کنید، خودتان با هم. دیگر نگذارید این توپ از زمین ما بیرون برود. با این توپ بازی کنید فقط پاسکاری. و همین کار را کردند. تا امام حسین(ع) در کربلا، وسط این پاسکاریها بازیشان را بهم زد! که چند سال بعد از کربلا حکومت یزید و سفیانیها سقوط کرد. 20- 30 سال بعد هم کل بنیامیه سقوط کرد. اصلاً کربلا بنیامیه را سرنگون کرد. قیام بنیعباس با شعار انتقام خون حسین بود، یکی از شعارهایش انتقام خون شهدای کربلا بوده است. محبین اهل بیت(ع) از همه جا، از جمله از خراسان و ایران رفتند بنیامیه را سرنگون کردند. منتهی بنیعباس با شعار اهل بیت(ع) آمد مصادره کرد، سوار موج شد و کودتا کرد. اینها مسلمانان بعد از فتح بودند. جلوی امام حسن(ع) که رهبران اصلی اسلام هستند ایستادند.
نکته چهارم این که، صلح، انتخاب شخصی امام حسن(ع) نبود. امیرالمؤمنین(ع) هم اگر بود همین کار را میکرد. چنانکه امیرالمؤمنین(ع) با همین معاویه مصالحه کرده بود. با این که او را نادرست میدانست اما چارهای دیگر نبود. بعضیها میگویند امام حسین(ع) انقلابی بود و امام حسن(ع) سیاسی بود! آن قرارداد را امام حسن(ع) و امام حسین(ع) با هم امضاء کردند. حتی نقل شده یک وقت یکی از انقلابیون دوآتیشه که بعداً هم شهید شد – حُجر- آن موقع کم آورد و به امام حسن(ع) متلک گفت! ما که حاضر بودیم شهید بشویم چرا قرارداد امضاء کردی؟ کشته بشویم بهتر است. آنجا دارد که امام حسین(ع) «غمض الحسینُ حُجرا» امام حسین(ع) یک نگاه غلیظ به حُجر کردند که یعنی ساکت باش! تو نمیخواهد از ما انقلابیتر باشی. حالا حجر هم انقلابی است و بعداً هم به دست معاویه شهید شده است، از اصحاب پیامبر(ص) است. چنانکه سلیمانبنصرد خزاعی، خب ایشان هم از کسانی بود که سر قضیه صلح مسئلهدار شد. آمد به امام حسن(ع) گفت من هرچه فکر میکنم نمیفهمم که شما چه کار کردید؟ خب بعد همین جناب سلیمان این حرفها را میزند 20 سال بعد در کربلا کم آورد و شک کرد! به موقع خودش را به امام حسین(ع) نرساند. برای خودش تحلیل مستقلی داشت! بعد که کربلا اتفاق افتاد تکان خورد، آمد انتقام بگیرد، توابین و چند هزار شهید، دهها و چند صد برابر کربلا شهید دادند، خودش هم شهید شد اما دیگر چه فایدهای داشت! آن موقع هم نصفتان در کربلا میآمدید سرنوشت اسلام عوض میشد، حالا دیگر چه فایدهای دارد؟
نکته پنجم این که، چرا امام حسن(ع) مقاومت نکرد تا شهید شود؟ امام حسن(ع) اگر مقاومت میکرد کشته میشد ولی شهید نمیشد! کشته میشد ولی شهادت نبود، اصلاً از بیرون کسی این را شهادت تلقی نمیکرد. میگفتند در جنگ قدرت بازی را باخت، اثری نداشت! اصلاً آن روز امکان این که کشته شوی و این خون تو به نفع اسلام و به نفع نهضت باشد چنین معنا و چنین اثری هرگز نداشت، برخلاف 20 سال بعد در کربلا که خون اثر داشت.
نکته ششم؛ اسلام به سلطنت آلوده شده است و خلافت به جای امامت مطرح میشود. حالا اگر باز خلافت درست باشد یک چیزی، که علیبنابیطالب(ع) درگیر نشد باز توضیحی داشت، نه این که خوب بود اما قابل توضیح بود. حالا امام حسن(ع) به معاویه بگوید آقا این طرف دست تو، این طرف هم دست من، با همدیگر حکومت اسلامی کنیم! تازه همان را هم معاویه قبول نمیکرد. چون معاویه فهمید که آن سازمان از هم پاشیده، بعضیها که در رودربایستی علی(ع) هنوز در صحنه هستند وقتی که علیبنابیطالب برود دیگر با امام حسن(ع) رودربایستی ندارند و صریحاً کنار میروند!
دوره سوم اسلام که نهضت بدون نظام، نظام بدون نهضت. حکومت اسلامی قلابی، حکومت، منهای اسلام و به نام اسلام، و از آن طرف اسلامی انقلاب، انقلاب اسلامی بدون حکومت. شقّ ثالث در زمان امام حسن(ع) دیگر امکان نداشت. شقّ ثالث چه بود؟ مرحله دوم: حکومت اسلامی! حتی در سطح خلفای راشدین، خلفای قبل از علی(ع) دیگر امکان نداشت. دیگر شرایط طوری شده که امام حسن(ع) سختتر از عصر پیامبر(ص) است. امام حسن(ع) باید انتخاب کنند، چکار کنند؟ اسلام ناب را که از مکه شروع شده و در حکومت علی محاصره شد و هدف سه جنگ قرار گرفت و در زمان ایشان بیش از 6 ماه نتوانست در حکومت بماند چون پشت او را خالی کردند حالا سر یک دوراهی رسیده، باید بین جنبش و حکومت، بین نهضت و نظام یکی را انتخاب کند، دیگر دوتایی با هم نمیشود! خب اینجا باید چه کند؟ به نظر شما امام حسن(ع) حکومت بدون اسلام و بدون ارزشهای انقلابی را انتخاب کند و بگوید حالا یک حکومت آلوده هم دست ما بماند باز خوب است؟! بالاخره ما باز از اهل بیت(ع) هستیم سر کار هستیم و جزو رئیسها هستیم! یا بگوید هدف اصل دین، توحید و عدالت است. ما حکومت را هم برای توحید و عدالت میخواهیم، حکومت، هدف نیست بلکه وسیله است. اگر قرار شد بین هدف و وسیله، یکی را انتخاب کنیم ما حتماً هدف را انتخاب میکنیم، حکومت ابزار است اگر این ابزار از دست رفت اصل آن را نگه میداریم. هنر بزرگ امام حسن مجتبی(ع) این است در لحظهای که اسلام به اسم خلافت وارد سلطنت شد در مجرای فاسد و آلودة سلطنت افتاد که این از اول اسلام تا آن موقع بیسابقه بود، فقط زمان امام حسن(ع) با این شدت، اتفاق افتاده است. هنر امام حسن(ع) این بود که یک مرتبه ترمز زد. تاریخ اسلام توقف کند ما میخواهیم پیاده شویم. ما از قطار حاکمیت پیاده میشویم چون دیگر این قطار، رو به سوی توحید و عدالت ندارد. ما اینجا پیاده میشویم تا دوباره در فرصت دیگری لوکوموتیو این قطار در اختیار اهل حق قرار بگیرد. ولی ما حاضر نیستیم لوکومتیو دست تو باشد و ما هم در حکومت باشیم. تو را توجیه کنیم و دنبال شما راه بیفتیم. در هر صورت لوکوموتیو را از دست دادیم، بنابراین از قطار حکومت پیاده میشویم و در مجرای دیگری به شکل نهضت این حرکت ادامه پیدا میکند و اسلام، دوباره این نهضت میشود. حکومت از دست رفت اما اسلام از دست نرفت. امام حسن(ع) برای حفظ اسلام و انقلاب و ارزشهای توحیدی از اسب حکومت پایین آمد. پایین هم نمیآمد او را پایین میکشیدند منتهی با شرط و شروط پایین آمد. با وقار و با حفظ عزت پایین آمد. با قراردادی که از دشمن گرفت پایین آمد و به همه فهماند تا الآن اگر خلافت بود از این پس سلطنت هست. دیگر مسیر عوض شد. کسی فکر نکند که این حکومت از این به بعد اسلامی است، حتی به اندازه خلفای قبل. دیگر آن موقع اگر یک سهمی از اسلامیت داشت دیگر ندارد. تمام! سوت خطر را امام حسن(ع) کشید. این هنر بزرگ امام حسن(ع) است. و از همه مهمتر این که، جوری مدیریت کرد که معاویه نتواند ایشان را از سر راه بردارد، با این که معاویه پیروز نظامی است ولی نتواند امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را بکشد! او را مجبور کرد احترام بگذارد. یک وقت از اسب به زور تو را پایین میکشند یک وقت میبینید دارد پایین میآید میگویید درست بایست، بایست کنار. حرفهایت را هم میزنی. این اسب تا حالا در مسیر حق بود، من دارم پایین میآیم، این دارد میرود بالا. مسیر این عوض شد، دارند در جاده دیگری میروند من تو را امیرالمؤمنین نمیدانم تو هم باید امضاء کنی امیرالمؤمنین نیستی. امام حسن(ع) کاری را با معاویه کرد که کربلا با یزید کرد امام حسین(ع) یک جا فرمودند که کار به جایی رسیده که تا من کشته نشوم حکومت زیر سؤال نمیرود، دیگر هرچه سروصدا کنی و داد بزنی کسی گوش نمیکند فقط باید خون حسین بریزد. حسین که کشته شد یک مرتبه تکان میخورند که این چه حکومت اسلامی بود که حسین را کشت و سرش را برید؟ دختران پیامبر اسیر؟ این که در تاریخ کربلا دیدید که امام حسین(ع) هرجا میروند خودشان را معرفی میکنند من حسینم، پدرم کیست علی. مادرم فاطمه، جدم پیامبر، مگر مردم نمیدانستند که شما چه کسی هستید که خودتان را معرفی میکنید؟ چرا، میخواهد یک مرتبه وجدانها را تکان بدهد که مردم بگویند چطور شد که نوة ابوسفیان رئیس اسلام شد و نوة پیامبر مخالف حکومت اسلامی شد؟ امام حسن(ع) این کار را کردند جلوی جمع سخنرانی کردند گفت من حسنم، پدرم علیست، این معاویه است، پدرش ابوسفیان است. مادر من فاطمه است، مادر این هند است! خب اینها همه معنی دارد. هند معنی دارد. جنگ احد، جنگ بدر، دعوای اسلام و کفر. چرا امام حسین(ع) مدام خودش را معرفی میکند؟ حضرت زینب(س) خودش را معرفی میکند. امام سجاد(ع) بعد از قضایای کربلا به مکه حج آمدند خودشان را معرفی میکنند. من پسر پیغمبرم ما این را میگوییم اینها این را میگویند. هنر بزرگ امام حسن(ع) این بود که اسلام از سر دوراهی نجات پیدا کرد. حکومت قلابی اسلامی بیآبرو شد، اسلام دوباره از مقرّ حکومت به قرارگاه انقلاب رفت تا دوباره به مقرّ و قرارگاه حکومت برگردد؛ ولی اجازه ندهد که اسلام سازشناپذیر تحریف شود و بازیچه هوا و هوس شود. امام حسن(ع) در واقع اسلام را به دوره تفکر انقلابی برگرداند. اوپوزیسیون حکومت، منتهی این دفعه حکومت شرک نیست بلکه حکومت به ظاهر اسلامی است؛ و این کار حتی از کار پیامبر(ص) در مکه سختتر است چون اینجا خلیفهای است که میگوید من نمازشب میخوانم! میگوید وقتی من را دفن کردید با موی پیامبر من را متبرّک کنید! میگوید من دایی مؤمنین هستم، من جزء کاتبان وحی هستم! آیات قرآن بر پیامبر نازل میشود 10-20 نفر سواد دارند و خط خوب دارند که آنها را مینویسند یکی از آنها منم! معاویه میگوید یکی از کسانی که قرآن را ثبت کرده، منم! با این آسان است؟ امام حسن(ع) فقط از پس این قضیه برمیآید. لباس مذهب پوشیده و این مشکل بزرگی که از امام حسن به بعد خودش را نشان میدهد و امام حسین(ع) جز با خون دادن نمیتوانست اینها را افشا کند. امام حسن(ع) در زمان معاویه میتوانست و این کار را کرد چون آن موقع اگر کشته میشدند همه چیز تمام میشد. از همان لحظهای که حکومت امام حسن(ع) سقوط کرد در رأس برنامههای امام حسن(ع) و همه ائمه، سیدالشهداء(ع)، امام سجّاد(ع)، امام باقر(ع)، امام صادق(ع)، امام کاظم(ع)، امام رضا(ع)، همه، در رأس برنامههایشان این بود که اهل بیت(ع) دوباره حکومت را در اختیار بگیرند؛ و ایشان میگوید بعضی از آقایانی که منبر میروند و کتاب روایات مینویسند متوجه این قضیه نیستند؛ در حالی که تمام اهل بیت(ع) چه امام رضایی که ولایت عهدی را پذیرفت و حکومت را نپذیرفت. چه موسیبنجعفر(ع) پدر ایشان که سالها در زندان هستند همهشان یک خط را دارند، باید دوباره حکومت اسلامی تشکیل شود و دوباره باید حکومتی که دست علی(ع) و امام حسن(ع) بود دوباره باید احیاء شود همه دنبال تشکیل حکومت اسلامی بودند که بعد از این که حکومت آلوده و فاسد شد دوباره باید صالح شود. شما ببینید امام حسن(ع) چه کسانی را رسوا کرد؟ خیلی اینها مهم است یعنی کسی به این ابعاد حرکت امام حسن(ع) توجه ندارد.
نکته نهم این که، اگر امام حسن(ع) صلح نمیکرد همه اینها از دَم تیغ میگذشتند و همه خاندان پیامبر(ص) شهید میشدند. هیچ کس زنده نمیماند که بعداً بخواهد حُجری بماند و قیام کند و بعداً امام حسینی بمانند و کربلا باشد و بعداً امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) و... همه چیز تمام میشد.
نکته دهم؛ در این متن آمده که امام حسن(ع) مظهر مکر الهی است «و مکروا و مکرالله والله خیرالماکرین» معاویه مکر کرد، خداوند مکر کرد. «مکر» به معنای کلاهبرداری و خیانت نیست. مکر، یعنی نقشهکشی. آنها نقشه کشیدند، خداوند هم نقشه کشید، خداوند بهترین نقشهکش است «والله خیرالماکرین» تو اگر بخواهی سر شوخی را با خدا باز کنی، خدا حالت را میگیرد! خدا در این آیه دارد به زبان مشهدی این را میفرماید که اگر بخواهی با خدا شوخی کنی و کلاه خدا را برداری حالت را میگیرم.تو نقشه بکش ما هم نقشه میکشیم. امام حسن(ع) مظهر «الله خیر الماکرین» است. چنان مکر را با مکر جواب داد که آبروی معاویه رفت. خودش خودش را رسوا کرد. کاری کرد که همه فهمیدند اینها دین ندارند اینها دردشان درد حکومت است. یک اتفاق دیگری که اگر امام حسن(ع) قرارداد را امضاء نمیکرد خب فرضاً صریح معاویه امام حسن(ع) را نمیکشت چند نفر را اجیر میکرد، چنانکه از داخل خودِ خوارج از داخل خانه خود امام حسن(ع) همین کار را کرد! ولی آن موقع 10 سال بعد دیگر این اثر را نداشت. اما اگر آن موقع که موقع قرارداد بود اگر امام حسن(ع) مقاومت میکردند به دست یکی از یاران خود امام حسن، امام حسن(ع) را میکشت. بعد هم یادتان باشد خود معاویه مجلس عزاداری برای امام حسن(ع) میگرفت چنانکه یزید برای امام حسین(ع) مجلس عزاداری گرفت! خود معاویه کوفه میآمد و در مسجد کوفه بزرگترین مجلس عزاداری تاریخ را میگرفت هزاران نفر میآمدند و خودش هم دمِ در میایستاد برای امام حسن(ع) صاحب مجلس میشد! حالا بگو کی به کیه. میگفت من نکشتم اصحاب خودش کشتند. چطور همینها که در خیمهگاه فرماندهی خودش ترورش کردند خب همینها او را کشتند، خیانت بود! دیگر تشیّعی باقی نمیماند. امام حسن(ع) با آن قرارداد شیعه و اسلام و قرآن را حفظ کرد. حکومت رفت، به دَرَک! اصل دین ماند تا بعداً میشود دوباره حکومت دینی ساخت. کسانی که امام حسن(ع) را درک نکردند و نکوهش کردند امام حسن(ع) به آنها جواب داد که «ما تدری» چه میدانید «لعلّکم فتنه لکم» شاید این موقعیت آزمایشی برای شماست «و متاعٌ إلی حین» و برای معاویه و این حکومت یک کالای موقتی است که 20 سال حکومت کند! چندتا سوپر انقلابی پیدا شدند آمدند گفتند آقا چکار کردید؟ خب مثل پدرتان که شهید شدند شما هم بایست شهید شو، ما و شما ولو 10 نفر شهید شویم چرا قرارداد امضاء کردید؟امام حسن(ع) فرمودند که برای حفظ شماها. باید شما را نگه دارم تا دین بماند. یک جای دیگر هم فرمودند اگر کنار من میایستادید «لَقاتَلتُوهُ ابداً» تا ابد با معاویه میجنگیدم. نایستادید تمام سنگرها را خالی کردید و من را با سپاه دشمن تنها گذاشتید و میخواهید من را کَت بسته تحویل دهید. اگر میایستادید «لَقاتَلتوُهُ ابدا» تا لحظه آخر با معاویه میجنگیدم. تا لحظه آخر تا سقوط کند و او را شکست بدهم اما شما کنار کشیدید. اما حالا که این اتفاق افتاد من برای حفظ شماها و حفظ دین، این آیه قرآن را خواندند: «إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّکُمْ وَمَتَاعٌ إِلَى حِینٍ» (انبیاء/ 111). شاید این تصمیمی که گرفته شد اولاً یک آزمون بزرگی برای شماهاست که معلوم شود کدامهایتان شعور و بصیرت و اخلاص دارید و کدامهایتان بازی میخورید یا زود تحریک میشوید و افراطی میشوید یا از آن طرف بام میافتید تسلیم میشوید و سازش میکنید. «مَتَاعٌ» یک کالای اندکی تا یک مدتی است «الی حین»، حالا حکومت 10- 20 سال دست اینها افتاد، چشمتنگ نباشید چرا تا نوک دماغتان را میبینید! اسلام است و ابدیت بشر. کل جهان. ما داریم به آنجا فکر میکنیم ضمن این که شما هم باید حفظ شوید. معنیاش این است که امام حسن(ع) منتظر یک آیندهای هستند. امام حسن(ع) دارند با همان قرارداد میگویند «متاعٌ إلی حین» یعنی حکومت تا یک مدتی دست اینها بماند. دارم برنامهای میریزم که یک دوره، حکومت دستشان میافتد و دوباره از اینها پس میگیریم. که واقعاً اگر طبق پروژه امام حسن(ع) و اهل بیت(ع) پیش رفته و شیعیان کوتاهی یا خیانت یا حماقت نمیکردند این پروژه اتفاق میافتاد.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته
هشتگهای موضوعی